اولین ها
٢٩آذر ..............اولین تماشای تلویزیون حامی
30آذر..............اولین باری که حامی ساعت12:30 شب خوابید و برای شیر ساعت 5:30 صبح بیدار شد.
2دی...............اولین مهمونی رسمی حامی(خونه خاله عادله و عموآرش)
٧دی...............اولین حمام حامی توسط مامان و بابا(عزیز دلم حموم و آب و خیلی دوست داری اصلا گریه نمی کنی)
حامی جونم خیلی خوشمزه شدی وقتی بابائی برات قصه میگه کلی ابراز احساسات می کنی و میخوای حرف بزنی هر چی بلدی میگی آ ا
کار جدیدی که یاد گرفتی این که دو تا لبت و بهم جفت می کنی از خودت صدا در میاری که خیلی بامزه هست هم ما ذوق می کنیم هم تو گلم
وقتی بابا حسام باهات بازی می کنه و بخورمت بخورمت می کنه قهقهه می زنی گلم خیلی مزه دار شدی عمرم بوووووووووووووووووووووس.
10 روزی میشه که وقتی میذاریمت روی شکم گردنت و بالا می گیری و دور و برت و نگاه می کنی اما زود خسته میشی عزیز دلم.
خیلی خوشرو هستی گلم هر کی رو می بینی می خندی حتی نصفه شبها که می خوام پوشکت و عوض کنم اگه بیدار بشی به من لبخند می زنی دلم ضعف میره وقتی به من می خندی نازم .
خیلی زبل شدی گلم وقتی دستت و می گیریم می خوای بلند شی و بشینی وقتی بلندت می کنیم روی پاهات می ایستی حدود یه ماهی میشه که اینکارا رو می کنی خلاصه خیلی شیرین شدی قشنگم
من و بابا عاشقتیییییییییییییییییییییییییییییم.