عزیز دل مامان سلام 4شنبه 28 دی ماه 90 مامان طاهر و هاتف شام امدن خونه ما اون شب قرار بود بابا حسام زودتر بیاد تا من و بابا با هم پسر گلمون و ببریم حموم اما مامان طاهر گفت من حامی جانم و ببرم حموم پسرم ساعت 8 بابا حسام امد خونه و دید پسر ما دسته گل از حموم امده و خوابیده منم رفتم سریع دوش گرفتم و شام و آماده کردم پسر گلم داشتم شام و می کشیدم که بیدار شدی و بابا حسام بغلت کرد و باهات بازی کرد سر میز شام بغل من بودی گلم آخه دیگه تنهائی حاضر نیستی تو کریر بشینی عزیزکم میخوای یکی کنارت باشه مامان طاهر شامش و خورد و تو رو از من گرفت یهو دیدیم مامان طاهر یه کوچولو ملست و گذاشت تو دهن حامی من و بابا حسام شوکه شدیم گفتیم مامان چرا اینکارو کردی الان خ...